جمع روستاهای شفت به 97 روستا میرسد که 94 روستا مسکونی و سه روستای ونه بنه ،سیاهکش و لاره سر فاقد سکنه است.
روستاهای دهستان جیرده (31 روستا)
آقامحله / عثماوندان / لاقان / پیرده / شالده/ نهزم /صیقل کومه/ تکرم/ کولی سران /میرمحله/ ناصران / گیلده /خطیبان/ لختکی/ قصاب محله /مردخه /پشت سرا /برزوخندان/ پیرمومن سرا/ کمسار /ذوالپیران /بیالوا/ جیرده/ مژدهه /خرطوم /چماچا/ خمیران/ کوزان/ کلاچ خندان/ چوسر/ شیخ محله /
روستاهای دهستان چوبر (34 روستا)
آقانورسه تن / امامزاده ابراهیم /امامزاده اسحاق /بابارکاب /بیجارسر/ پلنگ پشت /تانی محله /تنزز /جنگل کاری چوبر /چنار رودخان /چوب تراشان /چوبر /خرم آباد /داکله سرا /درودخان /سفیدخانی /سله مرز /شادنشین(شاه نشین) /صیقلان /طالقان /قلعه گل /کاظم آباد /کوچک کمسار /کولوان /کیش خاله/ لیسم /لیفکوخندان /لیفکوه /لاسک /ماشاءالله کل /مبارک آباد /محرمان /میرسرا / ویسرود /
روستاهای دهستان ملاسرا (17 روستا)
گوراب آقا سید یعقوب / تازه آباد پسیخان / جیرده پسیخان / چکوسر / راسته کنار / شادخال(شاه خال) / طالش محله / فشالم /کاسان/کلاشم بالا/کوزه گران/گوراب لیشاوندان/ماشاتوک/مرخال/ملاسرا/نوده پسیخان/نوده/
روستاهای دهستان احمد سرگوراب (15 روستا)
بداب(بداو) /خرفکل/خره کش/دوبخشر/زردکام/سالک معلم/سپیدمزگی/سیاه مزگی/شالما/گنجار/لپوندان/نصیرمحله/والی سرا/ونه بنه/علی سرا/
منبع:
(تاریخ شفت/نادر افشاریان)
پرواز همای/ شیخ عبدالقادر گیلانی / دکتر ارفع الحکما / حسن بن نورالدین شفتی / حافظ شفتی / حاج ملا حسن شفتی / میرزای شفتی / سید زین العابدین شفتی / سید ابوالحسن شفتی / سید محمد باقر شفتی /حاج سید اسدالله شفتی / حاج سید ابوالقاسم شفتی /حاج شیخ محمد شفتی /حاج شیخ کرامت شفتی / حاج ملا نقی شفتی / میرزا محمود شاهخالی /حاج ابوالقاسم رشتی(شفتی) / دکتر رضی شبان /علی آزاده شفتی / سید موسی حجتی میرمحله /دکتر علی اصغر اصغری عثماوندانی / عبد الکریم شهرزاد /سرهنگ محمود پرویز انصاری / مهندس یوسف انصاری / دکتر یوسف ولی زاده /دکتر روشن رازی /دکتر سید علی خان سقراط / دکتر برهان الدین میر منصورری/دکتر ناصر عظیمی دوبخشری... (توضیحات جامع در کتاب تاریخ شفت/نادر افشاریان/ص277تا296)
منبع:
(تاریخ شفت/نادر افشاریان)
پرواز همای خواننده وترانه سرای موسیقی سنتی ایران
پرواز همای نمونه ی کاملی است برای تمام کسانی که میخواهند از صفر شروع کنند و به اوج پرواز کنند.پروازی بر زندگینامه ی همای . . . .
بیوگرافی پرواز همای
پرواز همای از خوانندگان ایران است. وی همراه با گروه مستان که مجموعهای از نوازندگان چیرهدست سازهای ایرانی هستند، سبک جدیدی از موسیقی سنتی را ارائه میدهند. وی همچنین خواننده گروه ارکسترال به آهنگسازی شهداد روحانی در آمریکا بوده است. همای زاده گیلان و شهرستان شفت، میباشد و ترانههای زیبایی را نیز به زبانهای گیلکی و تالشی اجرا کردهاست.برخی از آواز های همای سروده ی خود اوست.
پرواز همای ، متولد ۱۳۵۸ ، در احمد سرگوراب شفت است. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در آنجا سپری نمود.
او دیپلم خود را از هنرستادن کمال الملک رشت کسب کرد و با علاقه وافر به او در رشته شعر آواز وآهنگ وارد دانشگاه آزاد تهران شد و با ساز تخصصی سه تار و پیانو تحصیلات خود را در دانشگاه به پایان رساند .
اساتید پرواز همای
در زمینه هنر آواز ، افتخار شاگردی اساتیدی همچون فریدون پوررضا ، سید کمال الدین عباسی ، هنگامه اخوان، کریم صالح عظیمی را دارد و همچنین در باب زمینه شعر و ادبیات فارسی از محضر استایدی همچون استاد دکتر علیقلی محمودی بختیاری، استاد حبیب نبوی، استاد محمود طیاری و استاد داد بهره مند گردید .بسیاری از منتقدین پرواز همای را انقلابی در موسیقی سنتی ایران میدانند وبر این باورند که وی میتواند جایگزین مناسبی برای استاد بزرگ موسیقی سنتی ایران استاد شجریان باشد.نکته بسیار جالب و قابل تامل در باره همای این است که بیشتر طرفداران وی جوانانی هستند که تا کنون با موسیقی سنتی بیگانه بوده اند .در میان طرفداران همای پسران ودخترانی دیده میشوند که هنوز بیست سال هم ندارند واین جای بسی خوشحالی و امیدواری به جاودانگی موسیقی سنتی سرزمین پارس است.
در اندک زمانی ، همای گیلانی توانست فعالیت های حرفهای خود را در زمینه شعر، موسیقی و آواز بسط دهد ، و با موفقیت کنسرت هایی را اجرا نماید . از جمله اجرای کنسرتهای موسیقی اصیل در:
دانشکده مدریت دانشگاه تهران
دانشگاه هنر تهران
دانشگاه فردوسی خراسان
دانشگاه صنعتی تهران
تالار وحدت
جشنواره موسیقی فجر
فضای باز کاخ نیاوران
تور کنسرتهای آمریکا(Disney Hall)
کنسرت گیلان ، فضای باز حوزهٔ هنری
خوانندگی گروه ارکسترال به آهنگسازی شهداد روحانی در آمریکا
منبع:ویکی پدیا
نمونه هایی از کارهای پرواز همای
کارهای پرواز همای
کنسرت تالار وحدت
ملاقات با دوزخیان
این چه جهانیست
سرزمین بیکران
کنسرت کاخ نیاوران ملاقات با دوزخیان
پروردگار مست (والت دیزنی 2008 )
عجب آب گل آلودی
مه پاره
موسی و شبان همای و شهرداد
سر مکن همای و شهردادروحانی
مستند گروه مستان
همه چیز درباره پرواز همای
آشنایی با گروه مستان . . .
معرفی اعضای گروه مستان:
کعبه
به گرد کعبه میگردی پریشان
که وی خود را در آنجا کرده پنهان
اگر در کعبه میگردد نمایان
پس بگرد تا بگردیم،بگرد تا بگردیم
در اینجا باده مینوشی !
در آنجا خرقه میپوش !
چرا بیهوده میکوشی؟
در اینجا مردم آزاری !
در آنجا از گنه عاری !
نمیدانم چه پنداری ؟
در اینجا همدم و همسایه ات در رنج و بیماری
تو آنجا در پی یاری
چه پنداری ؟
کجا وی از تو میخواهد چنین کاری ؟
چه پیغامی که جز با یک زبان گفتن نمیداند؟
چه سلطانی که جز در خانه اش خفتن نمیداند؟
چه دیداری ؟ چه دیداری ؟
که جز دینار و درهم از شما سفتر نمیداند
به دنبال چه میگردی که حیرانی ؟
خرد گم کرده ای شاید نمیدانی ؟
همای از جان خود سیری که خاموشی نمیگیری؟
لبت را چون لبان فرخی دوزند
تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تو را بر سر در میخانه آویزند.
کربانگ
از یار تا دیار ، افشانده قاصدک ، عطری زنوبهار
اما بر چنار کربانگ غار غار ،
سوسن نماند و برلاله نیز کی بماند این داغ روزگار ؟
دوزخیان
آندم که مرا میزده در خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از آن باده بنوشم
بر خاک من از ساقه انگور بکارید
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر و پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه پیمانه و شادی است اساسم
گر همچو همای از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم ، نهراسم
درویش
داد درویشی از سر تمحید
سر قلیان خوش را به مرید
گفت که از دوزخ ای نکو کردار
قدری آتش به روی آن بگذار
بگرفت و ببرد باز آورد
عقد گوهر زدرج بازآورد
گفت که در دوزخ هر چه گردیدم
درکات جحیم را دیدم
آتش و هیزم زغال نداشت
اخگری بهر اشتعال نداشت
هیچ کس آتشی نمی افروخت
زآتش خویش هر کسی میسوخت
مه پاره
شیرین لبی شیرین بیان
مست و می آلود و خمار
مهپاره ای بی بند و بار
با عشوه های بی شمار
هم کرده یاران را ملول
هم برده از دلها قرار
مجموع مهرویان کنار
تو یار بی همتا کنار
زلفت چو افشان میکنی
ما را پریشان میکنی
آخر من از گیسوی تو
خود را بیاویزم به دار
یاران هوار مردم هوار
از دست این بی بند و بار
از دست این دیوانه یار
از کف بدادم اعتبار
می میزنم می میزنم
جام پیاپی میزنم
هی میزنم هی میزنم
بی اختیار
کندوی کامت را بیار
بر کام بیمارم گذار
تا جان فزاید کام تو
بر جان این دلخسته ی بشکسته تار
برگرفته از وبلاگ http://www.night-star110.blogfa.com
مصاحبه خواندنی قانون با پرواز همای
بسیار از مخاطبان ما پرسیدهاند، مگر همای در ایران است؟! راستی مگر همای، ایران است؟
خُب! بله، ما در ایران هستیم (میخندد).
شاید این پرسش را از این بابت پرسیدهاند که شما کارهای هنری خود را در خارج از کشور انجام میدهید، اما زندگی شما در داخل ایران جریان دارد، این زیست دوگانه از چه روست؟
اینکه آدمی بخواهد در وطن خودش کنسرت برگزار کند، اما موقعیت برای او فراهم نباشد یا محدودیتهای اجتماعی این اجازه را به او ندهد؛ اینها چند دلیل دارد. کمی به شیطنتهای خود ما در زمینهی ادبیات برمیگردد. پیامهایی که در کار ماست، انتقاداتی که در کار ما هست یا سوژههایی که ما داریم، به هر حال محدودیتهای اینجا اجازه نمیدهد که بتوانیم به راحتی آنها را بیان کنیم. البته ما در ایران هم کنسرت داشتیم و کارمان را از اینجا شروع کردیم، اما چهارسال بود که اجازه اجرای برنامه در ایران را نداشتیم و الان در تلاشیم که بتوانیم مجوز بگیریم و همینجا برنامههای خود را اجرا کنیم.
امیدوارم این مشکلات مرتفع شود و این خبر خیلی خوبی خواهد بود ...
این نوید را میدهم که این فضا در حال فراهمشدن است.
به تازگی از یک تور بزرگ اروپایی به ایران برگشتهاید. از این تور برای ما بگویید.
شاید مهمترین تور این سالهای گذشته ما، همین تور اروپایی بود که از 29 آوریل شروع شد. در این تور، ما چهار برنامه بزرگ با ارکستر سمفونیک و حدود 12 برنامه با گروه مستان داشتیم. دو برنامه، متفاوت بود؛ یک برنامه، اپرای «عشق و عقل و آدمی» بود که با ارکستری بزرگ، برای اولین بار روی صحنه میرفت و کار دیگرمان هم با گروه مستان با عنوان «بانوی ایرانی» بود که در مورد زن ایرانی و جایگاهش بود و آنچه در هزار سال گذشته با آن مواجه بوده است.
استقبال چطور بود؟
خدا را شکر، خیلی خوب بود. همهی کنسرتهای ما معمولاً با استقبال خوبی روبهرو بودهاند. این کنسرتها هم از این قاعده مستثنی نبودند. در یکی-دو شهر فقط اطلاعرسانی خوب نبود، اما در بقیه شهرها عالی بود.
اکثر حاضران، هممیهنان ایرانی بودند یا خارجیها هم حضور داشتند؟
این دفعه بیشتر خارجیها حضور داشتند؛ به دلیل اینکه ارکستر سمفونیک داشتیم. هر سال که میرویم، تنوع بیشتری از لحاظ مخاطبان به وجود میآید، بالطبع هر سال هم خارجیها، بیشتر آشنا میشوند و بیشتر به برنامهها میآیند.
با چه گروههای خارجیای در این تور همکاری داشتید؟
ما در این تور با ارکستر سمفونیک مجلسی (=ارکستر بزرگ بالای 60-50 نفر) "The low land orchestra" به معنای «ارکستر سرزمینهای پست» همکاری داشتیم که نوازندگان مختلفی از کشورهای بلژیک و هلند در آن مینواختند. رهبر ما آقای والتر پروست بود و چهار اجرای پشت سر هم با این ارکستر در اروپا داشتیم.
همکاری یک گروه ایرانی با یک گروه خارجی، آنهم با دو سبک متفاوت موسیقیایی، چه دستاوردهایی هم برای شما و هم برای آن گروه خارجی داشت؟
برای گروه خارجی که خب، آنان تصور میکردند، قرار است نتی جلوی خود بگذارند و آن را بنوازند؛ یعنی یک برنامهای طبق آداب خودشان مینوازند و میروند. از طرف دیگر تصور میکردند که این کار خیلی برای آنان آسان است، اما وقتی پای تمرین رفتیم و کار را آغاز کردیم، تازه آنان دریافتند که ریتمهای ایرانی و نوع موسیقی ایرانی و اثرگذاری موسیقی ایرانی با موسیقی کلاسیک متفاوت است.
روز اول و دوم در تمرین با مشکلات زیادی مواجه بودیم تا بتوانیم درک خوبی از موسیقی ایرانی به آنان بدهیم، به ویژه ریتم ایرانی. اجرای اول ما متوسط بود، خوب نتوانستیم این میکس را به وجود بیاوریم، اما از اجرای دوم، سوم و چهارم بسیار عالی بودیم. ارکستر، خیلی خوب از پس این ریتمها و موسیقی برآمد. این کار برای آنان خیلی جالب بود و تجربه بسیاری خوبی برای آنها بود؛ خودشان گفتند و در تبلیغات و در رسانههای مختلف هم این را عنوان کردند. خیلی با موسیقی ما ارتباط برقرار کردند، به ویژه با زمینه و سوژه کار که جنگ بین عقل و عشق در درون انسان بود و سه بازیگر داشت. استقبال مردم و ارتباط مردم با این موزیک، خیلی برای آنها جالبتر بود. خودم البته تجربه ارکستر بزرگ با گروه مستان را داشتم، اما این بار چون خودم، آهنگ ارکستر بزرگ و گروه مستان را نوشته بودم و اولین بار بود که آهنگ یک ارکستر بزرگ مینوشتم، برای من خیلی تجربه مهمی بود که خوشبختانه خیلی بازتاب خوبی داشت. روز به روز که کار اجرا میشد من چیزهای جدید به آن اضافه میکردم.
کار که آماده شود، میتوانیم بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.
گمان میکنم اپرای «عشق و عقل و آدمی»، نقطهعطفی در موسیقی معاصر ایران به شمار آید، نظر شما چیست؟
ببینید البته در تاریخ موسیقی کلاسیک ایرانی، از این دستکارها انجام شده است؛ یعنی برای ارکستر بزرگ نوشتند، اما هیچ وقت تم، داستان یا سوژهای نبود. البته از داستانهای شاهنامه یا مولانا، خانم پری صابری یا لوریس چکناواریان چیزهایی نوشته بودند و قبل از انقلاب هم آقای احمد پژمان، بیژن و منیژه و داستانهای دیگری را نوشتند، اما هیچ وقت، این کارها اجرا نشد و نمیتوان چندان در مورد آنها سخن گفت.
و البته آقای حسین دهلوی...
بله آقای دهلوی هم چیزهایی نوشتند، اما ما چیزی ندیدیم که بخواهیم در مورد آن حرف بزنیم. یا حداقل اگر نوشتند بر روی صحنه نیامده و اجرا نشده است. مردم هم چیزی نشنیدهاند.
کارهای ما در واقع «از تولید به مصرف» است! بلافاصله بعد از نوشتن، کار را برای اجرا میبرم و کار در اجرا، روز به روز رشد میکند و اگر در ایران نتوانستم اجرا کنم در خارج، بر روی صحنه میبرم. میتوان گفت که برای اولین بار است که این تم و این نوع سوژه در موسیقی ایرانی اجرا میشود. نمایشهای موزیکال در اروپا، گاهی تا یکی-دو سال روی صحنه است و بازیگران بدل نیز دارد. اگر این کار اخیر ما نیز در ایران اجرا رود، شاید بتوان به آسانی آن را دو-سه ماه، روی صحنه نگه داشت.
شما چگونه به چنین سبکی از موسیقی ایرانی رسیدهاید و چه چیز شما را بر آن داشته است تا این راه را ادامه دهید؟
البته سبک من، آوازخوانی موسیقی ایرانی یا خوانندگی است، اما برای اینکه کارم یکنواخت نشود و تنوع داشته باشد، همیشه به دنبال شیوهای بودهام که بتوانم یک کار تازهای انجام دهم و از طرفی، اینکه خودم نمایش خوانده بودم و بخشی از دوران زندگیام را مشغول نمایش و تئاتر بودم و به موسیقی نیز علاقمند بودم، همیشه دلم میخواست ترکیبی از موسیقی و نمایش در کنار هم قرار بگیرد. اسم این شیوه را نیز «نوایش» گذاشتهام.
این واژه برساخته خود شماست؟
بله، اگر نام ایرانی بخواهیم برای آن بگذاریم، همین نوایش مناسب است. ضمن اینکه وقتی در گذشته به اروپا و امریکا سفر داشتم، به دیدن برنامههای اپرا میرفتم و میدیدم که این اپرا چقدر در خارج از ایران طرفدار دارد. مردم آخر هفتههای خود را صرف اپرادیدن میکنند؛ چون اپرا هم برای آنان جنبه تجاری و هم جنبه هنری دارد و مردم برای آن وقت میگذارند. اما ما در ایران چیزی به عنوان اپرا نداریم. بیشتر دعوا بین هنرمندان داریم تا پرداختن به چنین قضایایی. برای همین تصمیم گرفتم این کار را با تمام دشواریهایش شروع کنم. حتی در مقابل نقدهای بسیار زیادی هم قرار گرفتم. کار اولم «موسی و شبان» بود که مردم خیلی با آن ارتباط برقرار کردند، کار دوم را هم آغاز کردم و خوشبختانه خیلی اثرگذار بود.
بنابراین طبق آنچه که شما اشاره کردید، نبودن اپرا در ایران بیش از همه به همکارینکردن میان هنرمندان برمیگردد؟
خیر، ببینید، ما داشتیم.
بله، مرادم رونقنداشتن بود.
اگر بخواهیم شیوه خیلی ابتدایی آن را در نظر بگیریم، ما نمایش موزیکال در ایران داریم که نام آن «تعزیه» است. در این نمایش، موسیقی و بازیگری در کنار هم قرار گرفته است، اما ابتدایی و به شیوه مذهبی اجرا میشود. این هم برمیگردد به اینکه از دوره صفویه به بعد، نوعی نگاه مذهبی خیلی بستهای حاکم شد و حتی موسیقی را حرام میدانستند و حتی اگر دست کسی، ساز میدیدند، او را محاکمه میکردند. در این میان، هنرمندان تصمیم گرفتند، موسیقی را حفظ کنند. به همین دلیل آن را در قالب مذهب آوردند و با بیان نگرشهای مذهبی سعی کردند، موسیقی را حفظ کنند و برای نگهداشتن موسیقی، به نظر من چه تدبیر خوبی اندیشیدند. در این حین موسیقی ما کمی شکل غمانگیز به خود گرفت؛ چون به دلیل اتفاقات و حادثههای مذهبی که در تاریخ ما وجود داشته است و برای بیان آنها، ناخودآگاه شکل غمانگیز و مذهبی به خودش میگیرد. این شکل موسیقی و ردیفها سینه به سینه توسط تعزیهخوانان حفظ شد. خیلی از ردیفهای آوازی همین الان در خاطر تعزیهخوانان قدیمی وجود دارد که البته نسل آنان نیز در حال منقرضشدن است؛ یعنی تعزیه هم در حال حاضر متاسفانه وضعیت خوبی در ایران ندارد. این هم یک سنتی است که از سالهای قبل بوده است.
بنابراین فکر میکنم که همین شیوه قدیمی تعزیه، میتواند یک اپرا باشد. اگر از زمان صفویه؛ یعنی از آن موقع که به این موسیقی پرداختیم، این، شکل تعزیه به خود نمیگرفت، اکنون شاید یک اپرای خیلی مدرن در ایران وجود داشت، اما خب به شکل خیلی سنتی و تعزیهوار ادامه پیدا کرد. الان هم شاید به ذهن کسی نرسیده بود که چنین کاری کند. ما اپرای عروسکی داشتیم که آقای چکناواریان نوشتهاند، خیلی خوب هم نوشتهاند یا هنرمندانی، اپرای شمس و مولانا را به شکل عروسکی روی صحنه بردند و از صدای خوانندگان جوان همسن و سال خود ما استفاده کردند، اما اپرا هنوز جلوه و جایگاه خودش را در موسیقی ما پیدا نکرده، شاید به خاطر بستهبودن فضای موسیقی یا نبودن امکانات یا نبودن سالن مناسب اپرا در ایران، چنین اتفاقی افتاده است. علاوه بر این هم، ما از لحاظ تاریخی و فرهنگی با اروپا خیلی متفاوتیم. گرایش به سمت اروپا وجود نداشته، دغدغههای دیگری نیز وجود داشته که به آنها پرداخته شده است.
البته این پرسش دال بر تحقیر فرهنگ ایرانی نیست. همین تعزیه هم که شما به درستی اشاره کردید، یک شبه به وجود نیامده و ریشه در آیینهای کهن هزارساله در این سرزمین دارد.
بله، من در واقع اعتبار آن را فراتر هم میدانم و میگویم که تعزیه در واقع اپرای ایرانی است.
ولی از ژانر مذهبی...
از نوع مذهبی و متاسفانه آنهم در حال از بین رفتن است. سالهای نه چندان دور، تعزیهخوانان با یکدیگر میچرخیدند و شهرهای مختلف را میدیدند. در هر شهری، توقف داشتند و برنامه اجرا میکردند. جالب است که موسیقی در آن وجود داشت و جالبتر اینکه سازی که در آن استفاده میشد، ساز کلاسیک بود. یعنی یا کلارینت یا ترومپت استفاده میشد و این جالب است؛ چون در موسیقی اپرا هم از سازهای کلاسیک استفاده میشود. ترومپت یا کلارینت، سازهایی بود که در تعزیه استفاده میشد، بازی هم که وجود داشت، طراحی لباس خیلی جالبی هم داشتند و لباسهای تاریخی و جنگی میپوشیدند. نکته جالب دیگر این بود که هر نفر، نقش سه نفر را بازی میکرد. شعرهایی که در آن خوانده میشد، 50 درصدش مذهبی و 50 درصدش ادبی بود؛ یعنی شعری خاص برای آن گفته میشد. پس میتوان نام اپرا بر روی آن نهاد. درست است که صحنهی تئاتر نداشت، جنبه موزیکال آن از لحاظ ارکستراسیون چندان خوب نبود، اما بیتردید نوع خیلی کوچک و خفیفشده اپرا بود.
در حقیقت میتوان گفت که علت استقبال مردم از کارهای شما، این نوآوری است که در سنت گذشتگان کردهاید ...
خب، هر چیزی که تازه باشد، مردم از آن استقبال میکنند.
شاید هم صرفاً تازگی نبوده است و محتوای کار شما هم به هر روی اهمیت دارد.
بله، مردم از نوع کارهای من یک شناختی داشتند. معتقدم حالا که به یک محبوبیتی رسیدهام، کار من فقط این نیست که از آن محبوبیت استفاده مالی کنم. من اگر نوآوری کنم، مردم از من میپذیرند. شاید اگر کسی بخواهد برای اولین بار این کار را بکند، چندان با استقبال مواجه نشود. ولی خب، از من میپذیرند و من میتوانم با فکر و کیفیت خوب این کار را برای مردم شنیدنی جلوه دهم.
یعنی در اینجا هدف شما از موسیقی این بود که میخواستید، یک فرهنگ را از طریق موسیقی نشان دهید.
بدون شک، اول از همه علاقه شخصی من به موسیقی، سبب پیگیری این مسیر شد. هر کسی به هر حال گرایشهایی دارد. من شخصاً به هنر خیلی علاقه داشتم. با نقاشی شروع کردم، با شعر ادامه دادم، وارد تئاتر شدم و پس از آن، موسیقی و همه اینها را در طولانیمدت به شکل حرفهای کار کردم و برای آنها وقت گذاشتم. بعد که به درکی از هنر رسیدم، تصمیم گرفتم از هنر به مثابه یک ابزار برای رساندن پیامی امروزی استفاده کنم.
تنها چاره هنرمند برای اینکه راه خود را ادامه دهد، این است که سوژههای خوب و پیام خوب برای شنیدن داشته باشد. وظیفهام این است که یک پیام خوب را آماده کنم و به گوش مردم برسانم.
منبع:خبرفارسی
تعداد صفحات : 210