loading...
ورس
ورس بازدید : 379 چهارشنبه 13 فروردین 1393 نظرات (0)
ورس: همين چند هفته پيش بود که روزها و ساعت ها را مي شمرديم تا سال نو فرارسد اما امروز سيزدهمين روز از سال نو با تمام ماجراهايش تمام شد و اين به سان آب سردي بود بر نوروز داغ نود و سه.
به گزارش ورس سيزده به در امسال شفت ، طور ديگري بود و رنگ و بوي متفاوتي داشت. در بسياري از مسيرها به خصوص مناطق کوهپايه اي هنوز برف ها حاشيه جاده ها را رها نکرده بودند . آب شدن اندک اندک برف ها در هواي گرم و بهاري سيزده فروردين شفت همانا و نمناک شدم حاشيه جاده ها همانا.
هر کس به طريقي خود را به طبيعت زده بود تا هوايش تغيير کند. يکي سبزه زار و دمن و يکي جنگل و رودخانه....


 صيقل کومه اولين نقطه اي بود که انبوه جمعيت را مي شد در آن ديد. بسياري از اهالي و مسافران در زمين فوتبال روستاي صيقل کومه که در نزديکي رودخانه قرار دارد جمع شده بودند. کنار اين سبزه زار جايي است که دو رودخانه سياهمزگي و امامزاده ابراهيم به هم مي رسند و ديدن اين منظره جالب بود.
در حاشيه پل صيقل کومه هم تراکم جمعيت بود. از صيقل کومه که به طرف روستاي کاظم آباد شفت حرکت مي کرديم منظره امتداد جاده و رودخانه چشم هر بيننده اي را مسحور خود مي کرد. کاظم آباد هم به دليل داشتن زمين چمن و مجاورت اين دمن با مسجد،  مسافران زيادي را جلب خود کرده بود. مراسم لافن بازي هم طبق روال سال هاي قبل برقرار بود و هيجان در کاظم آباد را به اوج رسانده بود.

مقصد بعدي ورس چوبر بود ؛  با رودخانه خروشان و جنگل هميشه سرسبزش. بسياري از مسافران که خود را براي رفتن به امامزاده ابراهيم آماده مي کنند دشوار است که در اين منطقه چند لحظه اي آرام نگيرند و نفسي تازه نکنند.

پارک جنگلي چوبر انتخاب بعدي سفر سيزده بدري ما بود. مردمي که اين منطقه را انتخاب کرده بودند لذت در بام بودن را تجربه مي کردند.

در حاشيه گشت و گذارمان در پارک جنگلي با يکي از مداحان معروف شفت به گفت و گو نشستيم . فلود و دف يکي از خانواده ها و سرورشان را بهانه کرديم سر صحبت را با اين دوست بزرگوار باز کرديم.

گفتيم شما کجا و اين جا کجا . او هم به شوخي گفت سي و پنج سال است که در اين روز در اختيار خانواده هستيم و به شوخي گفت گرفتار همسرمان!

پس از خداحافظي با اين دوست قصد منطقه زيباي چنار رودخان را کرديم. چنار هم مثل هميشه زيبا بود. خانه هاي روستايي آن که در حاشيه دره ها ساخته شده بودند در کنار خانه هاي ويلايي جديد توجه هر کسي را جلب مي کرد. رودخانه هم خروشان بود و برف هم  که در اين منطقه بيشتر بر روي زمين نشسته بود تصوير زيبايي را در ذهن مي ساخت.

ليفکوخندان مسير بعدي ما بود . در مسير اين راه بقعه آقا نور سه تن که در دامنه ي کوه قرار داشت توجه هر گردشگري را جلب مي کرد.شايد بتوان به سبب شباهت جنگل ليفکوخندان به چوبر و خرفه کل آنها را خواهر خوانده ي هم ناميد.

در گذر از اين مسيرها بوي کباب به مشام مي رسيد و ما هم بي نصيب نمانديم و به اين منظور چند ساعتي در ليفکوه مانديم.

هنوز سبزه و ماهي مان رنگ آب را نديده بودند به همين دليل قصد سفر به خطيبان کرديم و در راه از کمسار و جيرده گذر کرديم. کمسار و جيرده و بسياري از مناطق ديگر مثل سالهاي قبل شلوغ نبود و شايد دليلش برف غافلگير کننده چند روز پيش بود که مسافران را راهي خانه هايشان کرده بود.

پس از رسيدن به رودخانه و پل هوايي خطيبان خود را به نزديکي آب رسانديم تا ماهي هايمان را آزاد کنيم و سبزه ها را با بهترين آرزو ها به آب بسپاريم.

آخرين خوان از سفرنامه سيزده به در سال نودو سه آرزو کردن سلامتي و خوشبختي  براي خانواده و همه ي هم وطنان تا روز طبيعتي ديگر بود.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اطلاعات کاربری
کدهای اختصاصی


در ورســــــ
در كل اينترنت